فرهنگ امروز/ نسیم آصف: طالبینژاد برای چاپ دوم این کتاب، آن را بهطور کامل بازنویسی کرده و مطالب تازهیافتهتری هم به همه بخشهای کتاب اضافه کرده است. بهاینترتیب او در پیشگفتار تازه کتاب به این نکته اشاره کرده که «این کتاب، تا به امروز تنها کتاب درباره تاریخ سینمای پس از انقلاب است که با نگرشی تحلیلی نوشته شده» است. «سینما اگر باشد» به لحاظ تاریخی سه مقطع را مورد بررسی قرار داده است: سالهای ١٣٥٨ تا ١٣٦٢ که طالبینژاد آن را دوران برزخی سینمای ایران نامیده، سالهای ١٣٦٢ تا ١٣٧٢ «که با ثبات مدیریت و حضور جدی سینماگران در عرصههای جهانی، سینمای ایران بهعنوان مقولهای جدی در فرهنگ و هنر ما شناخته شد» و در نهایت سالهای ١٣٧٣ تا ١٣٧٧.
طالبینژاد در بخشی از پیشگفتار چاپ دوم کتاب مسئله اصلی سینمای ایران در سالهای اولیه انقلاب را موجودیت این عرصه دانسته و نوشته: «بودن یا نبودن؟ مسئله سینما در دوران پس از انقلاب و برپایی حکومت اسلامی، دقیقا مصداق این پرسش تراژیک بود. اینکه در نظام نوخاسته، جایی برای هنر و بهویژه سینما که سوغات فرنگ است وجود خواهد داشت یا همانند برخی کشورهای عربی/ اسلامی، جزء مظاهر کفر محسوب شده و ممنوعه خواهد شد؟ از ایجاد این شبهه که ذهن بسیاری از سینماگران و سینمادوستان ایرانی را با خود درگیر کرده بود، تا زمانی که سینمای ایران با پرچم جمهوری اسلامی، در مهمترین جشنوارهها و محافل سینمایی جهان حضور پررنگ پیدا کرد، کمتر از یکدهه زمان لازم بود. اما حجم کارهای کرده و نکرده برای حفظ و بقای هنر/صنعت سینما طی این دوره بسیار گستردهتر و پرفرازونشیبتر بوده است. این کتاب میکوشد سیر تحولات این دوران و پس از آن را با دیدگاهی تحلیلی، بیان کند.» آنطور که نویسنده در پیشگفتارش هم اشاره کرده، صنعت سینمای ایران با حدود پنجاه سال عمر حرفهای در برابر حوادث انقلاب دوام نیاورد و «پایههای سست و لرزانش فروریخت.» اما برخلاف آنچه عدهای پیشبینی میکردند، سینمای ایران بهواسطه انقلاب مسیری دیگر را در پیش گرفت و آن دوران پایان عمر سینما در ایران نبود. طالبینژاد به این مسئله اشاره کرده که انقلاب بر روی دو ویژگی سینما یعنی «پیامرسانی» و «آموزش» تاکید داشت. بااینحال «از موجودیت سینمای حرفهای ایران پس از پیروزی انقلاب، مشتی استخوان پوسیده باقی مانده بود.» طالبینژاد در بخش اول کتاب، به وضعیت سینما در سالهای اولیه انقلاب پرداخته و حوادث مختلف آن سالها را مرور کرده است. جشنوارهها، نشریههای سینمایی، رفتگان و ماندگان، مراکز خصوصی نمایش فیلم و محتوا از جمله موضوعاتی است که در این بخش مورد توجه قرار گرفتهاند. نویسنده درباره مسئله محتوا در سینمای آن دوران نوشته: «انقلاب، روند فروپاشی فیلمفارسی را که همانند گیاهی هرز در پهنه فرهنگ معاصر ایران روییده بود و مانع رشد طبیعی جوانههای اندیشه میشد، تسریع کرد. ولی انقلاب، از همان آغاز به سینما راه نیافت و کاملا هم طبیعی بود که چنین نشود. بهجز اندک فیلمسازان متفاوت، صاحب سلیقه، شعور و درک سینمایی که در تاریخ سینمای ایران به موجنوییها معروفاند و از اواخر سالهای ١٣٤٠ باعث دگرگونی در ساختار و محتوای سینمای ایران شده بودند، بدنه اصلی سینما در اختیار بیهنران و چهرههای غیرفرهنگی بود که ماهیتا تفاوتی با اسلاف خود نداشتند... بنابراین، سینمای انقلاب، در دوره مورد بحث، علاوه بر تنگناهای اقتصادی، مدیریت و سایر مسائل، در زمینه محتوا و تفکر، دوران برزخی و سختی را میگذراند. از آنجا که میان دستاندرکاران صنعت فیلم و تفکر انقلاب، فاصلهای عمیق وجود داشت، عملا آنها در مقابل دگرگونیهای این دوره حساس از زندگی اجتماعی ما، به موضعی انفعالی کشانده شدند.» بهاینترتیب کتاب در این بخش به دشواریهای پیشروی سینما در فضای جدید میپردازد.
به اعتقاد طالبینژاد، تعیین سیاستهای فرهنگی یکی از مشکلاتی بود که در سالهای اول انقلاب وجود داشت و چندسالی زمان لازم بود تا هدایت فرهنگی سینما تحقق یابد. کتاب سال ١٣٦٣ را نخستین سال شکوفایی تولید میداند. در این سال چهل فیلم تولید شد که با توجه به شرایط آن سالها رقمی قابلتوجه بود. بخش دوم کتاب به این دوران اختصاص دارد و طالبینژاد در این بخش مهمترین تغییرات رخداده در عرصه سینما در میان سالهای ٦٢ تا ٧٢ را بررسی کرده است: «تحولات فرهنگی سینما در دهه مورد بحث، تنها به محتوا و کیفیت فیلمها محدود نمیشد. تغییر مناسبات حرفهای، جذب نیروهای جوان، گرایش نیروی انسانی تئاتر به سینما، رشد مقولههایی مثل کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری، موسیقی متن و زندهکردن پیشههای فرعی سینما مانند صدابرداری سرصحنه، طراحی صحنه، گریم، عکاسی فیلم، مدیریت تولید، نقد فیلم و درمجموع، بالابردن سلیقه و ذائقه تماشاگران سینما، از شاخصترین دگرگونیهایی است که طی این دوره پدید آمده است.» طالبینژاد در بخشی جداگانه به بررسی کیفی فیلمهای پس از انقلاب پرداخته است.
او در این بخش، به بررسی و تحلیل کیفی پانصدواندی فیلم پرداخته که در دو دهه اول انقلاب ساخته شدند. در اینجا روی عناصر مختلفی مثل انتخاب موضوع، نسبت موضوع و مضامین فیلمها با واقعیت، آرمانگرایی، ساختار، نگرش اجتماعی و مسائلی از این دست تاکید شده است. بخش پایانی کتاب به بررسی اجمالی سینما در سالهای ١٣٧٣ تا ١٣٧٧ مربوط است. در این بخش به تغییروتحولات در ساختار مدیریتی سینما و فضای کلی حاکم بر سینما توجه شده است. سالهای مورد بحث در این بخش، دورانی است که تعدادی از سینماگران ایرانی مثل عباس کیارستمی به موفقیتهای زیادی در عرصه بینالمللی رسیدند. طالبینژاد در انتهای کتاب اشاره کرده که بررسی سیر تحولات کمی و کیفی سینمای ایران از سال ٧٧ به اینسو، حجم گستردهای را میطلبد که در جلدهای دیگری روایت خواهند شد.
روزنامه شرق
نظر شما